این چند وقته تو فضای مجازی و ماهواره ها
درباره اماکن مقدس شبهات زیادی وارد شده
مثلا یکی گفته بالاخره دین در مقابل علم
زانو زد
امامزاده ها هم با الکل ضد عفونی شدن
در جواب به این شبهه باید گفت که:
اولا این شبهه نشون دهنده اوج جهالت و نادونی
سازنده اش هست.
چون دین، و علم با هم مخلوط هستن دو تا
چیز جدا نیستن که با هم درگیر بشن و یکی اون یکی رو به زانو دربیاره. مخصوصا، دین مبین اسلام، عین عِلمه و برای علم و
دانش ارزش قوق العاده ای قائله. دین اسلام که بزرگترین دینه، و طبیعتا معجزه ایه هم
که با خودش آورده بزرگترن معجزه هست، در قالب کتابه. و این نشون دهنده اینه که اسلام
چقدر به کتاب، مطالعه و دانش اهمیت میده. تازه، اولین آیه ای هم که نازل شده در این
کتاب کلمه اقراء هست یعنی بخون. خوندن و یادگیری اولین آیات این کتاب بوده. اصلا این
کتاب اومده که مردم رو از جهالت نجات بده. تو خیلی از آیات این کتاب، تاکید بر دونستن
و بگار گرفتن عقل کرده و مردم رو از جهالت و گیجی و نادونی منع کرده.
دوما؛ به اندازه ای تو احادیث ما نسبت به
علم و سواد تاکید شده که تو هیچ مکتبی به این اندازه تاکید نشده. اهل بیت علیهم السلام
فرمودن، کمال دین علم آموزیه، یا یادگیری و علم آموزی بر هرکسی واجبه یا این حدیث مشهور
که زگهوار تا گور دانش بجوی. تو این دین یک ساعت فکر کردن که انسان رو از گمراهی نجات
بده از هفتادسال عبادت بهتر و ارزشمندتره. حالا با این حرفها، چطور میتونیم ادعا کنیم
دین غیر از علمه و یا با علم در تضاد هستن؟
سوما: اسلام تاکید می کنه برای هر کاری
باید از راهش وارد شد. مثلا اگه مریض شدی به سراغ دکتر و دارو باید بری و اگه برای
معالجه اقدام نکنی گناه کردی و فردای قیامت باید جواب پس بدی. هیچ جای دین نداریم که
سراغ پزشک و درمان نرید و فقط دعا کنید. بلکه دین دستور میده از دارو درمان استفاده
کن ولی فقط بدون که شفا دست خداست و خدا تو این دارو شفا قرار داده که وقتی ازش استفاده
میکنی خوب بشی. تاکید دین رو اینه که از وسیله استفاده کن ولی خدا رو فراموش نکن.
چهارم اینکه: دین ما یه دین عقل و خِرده.
خود پیامبران و امامان هم بر اساس عقل از دارو استفاده می کردن و تابع قوانین مادی
بودن. قوانینی که خدا تو این عالم قرار داده. مثلا خدا سم و زهر رو کشنده قرار داده.
لذا می بینیم خیلی از امامان ما با سم به شهادت رسیدن. حالا اگه حرم امامزاده ها، ضدعفونی
بشن، کار کاملا عاقلانه ایه و دین این کار رو توصیه و تاکید می کنه و نشون میده که
دین و دینداری خرافات و خرافه پرستی نیست. عقل مداره و برای انسان و سلامتیش ارزش قائله.
همون دینی که میگه به زیارت امامزاده ها برو، نماز جماعت شرکت کن، توصیه میکنه این
جاها ضدعفونی بشن. اگه نماز جماعت باعث تجمع و انتشار بیشتر این ویروس میشه، تعطیل
بشه.
پنجم: منکر معجزه نیستیم و قائلیم که معجزه
حقه و رخ داده و باز هم خدا بخواد رخ میده. خدا هر کسی رو صلاح بدونه شفا میده. توسل
به امامزاده ها و حرم اهل بیت علیهم السلام، ما رو به خدا نزدیک میکنه و یه راهیه برای
صحبت کردن ما با خدا. ما وظیفه مون رو باید انجام بدیم، دعا هم رو نباید ازش غافل بشیم.
خدا اگه به مصلحتمون بدونه بدترین دردها و بیماری های لاعلاج رو به این واسطه شفا میده
و نمونه های خیلی زیادی هم از این معجزه ها وعنایت های اولیاء الهی رخ داده و جای هیچ
شک و شبهه ای نیست.
السلام علیک یا اباصالح المهدی
عزیزی میگفت: با خودم
حساب کردم دیدم از هشتاد میلیون جمعیت ایران حداقل 50 میلیون نفر روزانه دست کم
بیست بار از کرونا حرف میزنند یا میشنوند. چرتکه انداختم که اگر هر کدام روزی
بیست بار گفت و شنود کرونایی داشته باشند، میشود روزی یک میلیارد. با خودم گفتم
اگه به جای کلمه کرونا هر کدام خدا را تلفظ میکردند چه میشد!؟
حرفش خیلی به دلم نشست
دیدم عجب دردی است این
دلمشغولی کرونایی.
با خودم فکر کردم و
گفتم: امام زمان علیه السلام صاحب و مولای ماست. خودش فرموده به واسطه
من بلا از شما دور میشود. ای کاش به جای آن یک میلیارد کرونا گفتن، به نیت امام
زمانمان صلوات می فرستادیم.
اصلا بیایید با هم قراری
بگذاریم.
هر جا اسم کرونا آمد،
برای سلامتی امام زمان صلوات بفرستیم.
امام هم، مهربان است و
کریم. خیالتان راحت زیر دین کسی نمی ماند.
بسم
رب الشهداء و الصدیقین
بالاتر
از هر کار خوبی، خوبی دیگری است، تا آنکه انسان در راه خدا کشته شود که بالاتر از آن
هیچ خوبی دیگری وجود ندارد. پیامبر اکرم صلی
الله علیه وآله
شهادت
مزد یک عمر مجاهدت،اخلاص و عبودیت است که خداوند متعال به بندگان برگزیده اش عنایت
می کند.
شهادت
ناجوانمردانه سردار دلها، یاور مستضعفان جهان،مالک اشتر دوران، خار چشم دشمنان اسلام،
سردار بزرگ اسلام، سپهبدحاج قاسم سلیمانی را به محضر مقدس بقیه الله الاعظم ارواحنافداه
و نائب بر حقش امام ای تبریک و تسلیت عرض نموده و اعلام می داریم، آماده ایم
تا با اشاره فرماندهی معظم کل قوا، انتقام سخت و خشنی را از قاتلان جنایتکار و خبیث آن سردار بزرگ اسلام گرفته و در مسیر و راه پر افتخار
آن شهید والامقام استوارتر از گذشته گام برداریم.
در پایان
به خون مطهر آن شهید والامقام سوگند یاد می کنیم تا آخرین قطره خونمان دست از مبارزه
با کفر و استکبار از پا ننشینیم و به زودی تصویر آن بزرگ مردِ جبهه مقاومت را بر فراز
مسجدالاقصی به اهتزاز در خواهیم آورد. ان شاءالله
در آستانه امتحان
ظهور قرار گرفته ایم. اینکه چند روزِ دیگر تا آن روز موعود مانده، نمیدانیم اما بسیار
نزدیک است. برای همین باید خودمان را آماده کنیم، تا بتوانیم به یاری مولایمان بشتابیم
و در صف یاران امام زمان علیه السلام قرار بگیریم. وگرنه خدایی ناکرده.
در این مسیر، شرط
اول قدم آن است که مجنون باشی. مجنون هم که باشی، دلت می خواهد عطرِ نام و یاد محبوبت
را همه جا منتشر و دل های شیعیان را متوجه آن وجود مهربان کنی!
اصلا بیایید قراری
بگذاریم. حداقل سه شنبه هایمان را مزین به یاد و نام مولایمان کنیم؛ به نام سه شنبه
های مهدوی.
سه شنبه هرهفته،
به عشق مولایمان خدمتی انجام دهیم، دلی را شاد و دیگران را مهمان خوانِ کرمِ امام زمان
علیه السلام کنیم.
مثلا با یک شیرینی
ساده، شربت، دمنوش و . دلهای دوستان و همکارانمان را متوجه مولایمان کنیم و از آنان
بخواهیم برای سلامتی و تعجیل در فرج شریفشان دعا کنند.
مطمئن باشید انتشار
رایحه دل انگیز یاد و نام مولایمان هرجا منتشر شود، آرامش، صفا، معنویت و عشق را به
آنجا خواهد کشاند.
به امید روزی که
جهان سرمست نام و یاد مولایمان شود.
رفتن
به بیمارستان و همدم شدن با پرسنل اونجا، ، برکات زیادی داشت. یکی از برکاتش این بود
که دکترهمتی، یا همون محسن جون خودمون، منو با چند نفر از خیرین عرصه سلامت آشنا کرد.
قرار بود بعد از ظهر، با یکیشون که خیلی مشتاق بود برای حوزه سلامت و درمان، یه خونه
وقف کنه، جلسه داشته باشیم و چندتا پیشنهاد برای وقف بهش ارائه کنم.
نماز که تموم شد، یکی از نمازگزارها، که از
بیمارهای بخش جراحی بود و با ویلچر، خودش رو به نماز جماعت رسونده بود، میخواست از
در نمازخونه بیرون بره که رفتم پیشش. یه نگاه به پله های بیرون نمازخونه کردم و یه
نگاه به ویلچر اون بنده خدا و بهش گفتم: از این در چهجوری تونستید بیایید تو؟ با یه
لحنی که سرشار از آرامش بود، گفت: سخت بود ولی به لطف خدا، دوستان کمک کردن و توفیق
شد بیام نماز جماعت. موقع بیرون رفتن، ویلچرش رو گرفتم و با کمک یکی از پرستارها، به
سختی از پله ها بردیمش پایین. خیلی تشکر و ابراز محبت کرد. من هم مرام گذاشتم هدایت
ویلچر رو به عهده گرفتم و تا بخش رسوندمش. وارد بخش که شدیم، دیدم یه صدای آه و ناله
ای که بوی دعوا می داد، به گوش می خورد. صدای یک جوان بود که به خاطر تصادف تو اون
بخش بستری بود. با موتور تصادف کرده بود. از چند ناحیه دچار شکستگی شده بود و با اینکه
عمل شده بود ولی به خاطر دردهایی که داشت مدام آه و ناله می کرد. الان داشت با یکی
از پرستارها کَلکَل می کرد که چرا مسکن قوی تر به من نمیزنید. موقعی که رسیدیم کنار
تخت دوست ویلچریم و خواستم کمکش کنم بره رو تختش، تازه فهمیدم، بنده خدا چه دردی کشیده
تا پایین اومده و الان هم چه مصیبتی کشید تا دوباره بره سرجاش. هرچند اصلا به رو خودش
نیاورد. رفتم پیش همون جوان ناله کن بخش. بعد ازاینکه سلام و احوالپرسی کردم، رو
به من کرد و گفت: حاج آقا، آخه من چه گناهی کردم که باید این بلا سرم بیاد، این همه
آدم چرا من فقط باید تصادف بکنم، هرچی سنگه مال پای لنگه و .
طبق
معمول آماده شدم که برم بیمارستان. سوار اتوبوس که شدم، یه صندلی خالی پیدا کردم و
رفتم نشستم. تا نشستم به بغل دستم سلام کردم و این سلام کردنه، باعث شد سر حرف وابشه.
چندتا سوال داشت که پرسید. اونقدر گرم صحبت شدیم که سر ایستگاهی که باید پیاده می شدم،
دلم نیومد بحث رو نیم کاره بذارم و برم. البته دلشوره دیر رسیدن رو هم داشتم. دلم نمی
خواست سر قراری که دارم دیر برسم. خدا رو خوش نمیاد، کسایی که منتظرت هستن رو معطل
کنی، خودش یه نوع حق الناسه، مردم هم هر کی برای خودشون هزارتا کار و گرفتاری دارن.
خلاصه پیاده شدم و باقی مسیر رو با تاکسی رفتم که
از قضا، تو ترافیک گیر کردم. راننده هم که آدم فرزی بود، قبل از اینکه بین ماشین ها،
گیر بیفته، سریع پیچید تو یه فرعی و راهش رو ادامه داد، غافل از اینکه من باید از همین
خیابون می رفتم. مجبور شدم وسط راه پیاده بشم و از یه خیابون فرعی، با سرعت خودم رو
برسونم. مسیر جدیدی بود و تو این چند وقتی که بیمارستان می رفتم، این خیابون رو ندیده
بودم. در ضلع شرقی بیمارستان، خیابون خلوت و آرامی بود، اما یه جورایی فرق داشت. تو
پیاده رو کنار بیمارستان، چندتا چادر مسافرتی برپا بود. تو یکی از چادر ها یه زن و
مرد میانسال، تو یکی دیگه هم یه مرد جوان با یه دختربچه چهارپنج ساله. کنار خیابون
هم چندتا ماشین با پلاک شهرستان پارک بود که از پتو و سایل توی ماشین می شد فهمید که
مسافرند و غریب.
اگر
میخواهی زیباترین صحنههای عالم را ببینی باید زاویه دیدت را روی موج خوبیها تنظیم
کنی. اینکه چه چیزی ببینی، بستگی به نوع نگاه خودمان دارد. طبیعی است کسی که عینک سیاه
به چشم زده همه جا را تیره میبیند. بعضی تا اسم بیمارستان، به گوششان میخورد، بدبختی
و درد و بیچارگیاش را میبینند و بعضی دیگر، سلامتی و زندگی دوباره را. برخی نیز که نگاه ویژهتری دارند،
رفت و آمد ملائکه خدا را میبییند که نوید رحمت الهی برای بیماران، و تمامی دست اندرکاران
خدمت به آنها را ، به ارمغان آوردهاند. با این نگاه، بیمارستان، بهشت است که زیباترین
زیباییها را میتوان دید. وقتی هم بیمارستان را بهشت ببینی، برای مریض، تحمل درد شیرین،
برای همراه خدمت به بیمار، دل انگیز، برای طبیب، پرستار و خادمان این عرصه، خدمتی عاشقانه
و مقدس، و برای عیادت کنندگان، عبادتی شیرین می شود.
بعد
از نماز، آقامحسن، خیلی اصرار کرد نهار پیشش بمونم. ولی چون عجله داشتم شرمندهاش شدم
و خدا حافظی کردم که بروم. دم درِ خروجی بیمارستان، چشمم به یه بنده خدایی افتاد که
روی ویلچر نشسته بود. با اندامی نحیف و لاغر، و معلوم بود نمیتونه راحت بشینه و داره
درد میکشه. کنارش هم دوتا ساک و یه جفت عصا گذاشته شده بود. کنارش که رسیدم سلام کردم.
خیلی مودبانه و گرم جواب سلاممو داد. بعد از احوالپرسی گفتم: بلا دور باشه، چی شده
اینجا اومدی؟
-
بلا نبینی حاجی ، لَگنم رو عمل کردم، امروز مرخص شدم.
-خوب
به سلامتی خدا را شکر. پس چرا اینجایی؟
-پیگیر
گرفتن بلیطیم، جور بشه میخوایم بریم.
-بلیطِ
چی؟ همراهت کیه؟
-خانمم
پیشمه. رفته زنگ بزنه ترمینال بلیط بگیره برای شهرستان
-با
لگن عمل شده مگه میتونی اتوبوس سوار بشی؟ داغونت میکنه، اذیت میشی. با آمبولانس چرا
نمیری؟
عزیزی
می گفت وقتی دلت لَک می زند برای خدا کاری انجام بدهی، خدا خودش راهش را پیش رویت قرار
میدهد. فقط باید زرنگ باشی و فرصت را غنیمت بشماری. راست می گفت. اصلا بهتر بگویم،
آیه قرآن را به زبان خودمانی برایم ترجمه کرده بود. وَالَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم
سُبُلَنا. و خداوند با نیکوکاران است.
بعد
از نماز، با دکترمحسن و چندتا از رفقاش، از نمازخانه بیرون آمدیم. خانم مُسنی جلو آمد
و گفت: حاج آقا، ببخشید می تونم یه دقیقه وقتتون رو بگیرم؟ گفتم در خدمتم، بفرمایید؟
طوری برخورد کرد که انگار حرف خصوصی دارد. دکتر رو به من کرد و گفت: حاجی ما میریم
درمانگاه، همینجوری تشریف نبری، اونجا منتظرتم.
-حاج
آقا، من دخترم تو بخش جراحی ن بستریه، اونجا یه خانم مسنی هست که هیچکی پیشش نیست بهش برسه، فکر کنم به خانوادش برگه همراه
ندادن، می تونید براش کاری بکنین، ثواب داره.
-چشم
میپرسم ببینم قضیه اش چیه، کاری از دستم بربیاد وظیفه است.
خدا
حافظی کرد و رفت. رفتم به طرف اتاق محسن. در زدم و وارد شدم. طبق معمول خیلی گرم تحویل
گرفت و گفت:حاجی اگه عجله نداری، نهار پیش ما بمون؟ نمیدونم غذای امروز چیه، اگه افتخار
میدی بگم غذا رو بیارن؟
به
شوخی بِهش گفتم: خودت می دونی من نهار نمی خورم تعارف می کنی! خدا خیرت بده، باید
برم. راستی دکتر، اون خانمی که بیرون سوال داشت، می گفت یه خانمی تو بخش ن بستریه،
ظاهرا به خانوادش برگه همراه ندادن، اون هم به همراه نیاز داره.
-این
خانمی که بستری شد، مشکلش برگه همراه نیست. کسی رو نداره.
-چطور؟
-
سلامت
باشید، راستش هم خواستم حالت رو بپرسم، هم یه زحمتی داشتم برات.
-
جون
بخواه، زحمت چیه مومن امر کن در خدمتم!
-
راستش
حاجی، خبر که داری اومدیم تو این بیمارستانی که چند روزه افتتاح شده، شیخ جواد
قرار بود بیاد اینجا و امام جماعت ما بشه، که بنده کاری براش پیش اومد، فعلا نمی تونه
بیاد. خواستم اگه زحمتی نیست، قدم رو چشمای ما بذاری و تا حاج جواد بر میگرده،
تماز ظهر و عصر رو بیایی اینجا.
-
خدا
خیرت بده. راستش وظیفه است، ولی خودت که میدونی سرم خیلی شلوغه، یه پام اداره است
و یه پام هم دانشگاه. میترسم بهتون وعده بده بدقول بشم.
-
حالا
شما بیا ان شاءالله که مشکلی پیش نمیاد.
-
چشم.
حالا از کی باید بیام؟
-
از
همین امروز. شما یه ساعت مونده به اذان راه بیفتی میرسی.
-
الان
که سرم خیلی شلوغه، ولی چشم دکترجان.
-
منتظرتم.
خداحافظ
بعد
از اینکه با محسن خداحافظی کردم، همینکه خواستم ادامه ابلاغیه ای که روش کار
میکردم رو بنویسم، دیدم رشته افکارم کامل پاره شده و ذهنم تبدیل شده به صحنه جنگ
حق و باطل.
از یه طرف انگار یکی تو گوشم می گفت: مرد حسابی
با این مشغله چرا قول دادی، تازه حالا چرا بیمارستان؟ امام جماعت بیمارستان شدن
دردسر خودش رو داره. باغ و بستان که نمیری. آخه خون و زخم و شکستگی و هزارتا درد و
مرض دیگه دیدن داره مگه. دیدن مریضها و گرفتاریهاشون یه مصیبته، مراجعه بعضی
خانواده هایی که مریض دارن به امام جماعت و توقع های که دارن هم خودش یه داستانیه.
مسیرش که دوره. رفت و برگشتش دستِ کم، سه ساعت در روز وقتتو میگیره. میخوای کار
طلبگی کنی، یه جای بهتر، نزدیکتر، بی دغدغه تر. از طرف دیگه وجدانم با یه لحن
مهربون اما پُر از امید، بِهم می گفت: حسین جون، تو که خودت دغدغه خدمت به بیمار و
گرفتار رو داری، از ثواب رسیدگی به مریض و پرستاری میگی و مینویسی، بسم الله! خدا
خودش زمینه اش رو فراهم کرده. یا علی بگو و شروع کن. توکا کن به خدا، خودش کمکت می
کنه.
قیام
منجی بشریت و ظهور موعود مهربان؛ امری قطعی و حتمی است که امیدواریم در عصر حاضر و
زمان حیات ما، اتفاق بفیتد و همگی، آن بهار زندگی را درک کنیم. اما آنچه مسلم است
این است که جامعه باید آمادگی لازم را برای حضور در آن بهشت موعود داشته باشند.
بهشتی که در آن همگان باهم برابر و برادر هستند. ثروتمند به دنبال فقیری می گردد
تا به او صدقه دهد، انفاق و بخشش کند، اما کسی را نمی یابد.
تقدیر
خداوند مهربان نیز برآن است تا مقدمات ظهور یکی پس از دیگری مهیا و جامعه اسلامی مشق
انتظار و تمرین زمان ظهور را یکی پس از دیگری پشت سر بگذارد. ظهور حضرت مهدی
ارواحنافداه، همانند پازلی است که تمام قطعات آن یکی پس از دیگری باید چیده
شود تا آن شیرینترین اتفاق جهان به وقوع بپیوندد. حضور همگانی عاشقان خاندان وحی
در موعد اربعین و بذل و بخششهای کریمانه در این مسیر، یک درس کلاس انتظار بود و
حضور جوانان مدافع حرم، در راه پاسداری از ارزشهای والای اسلامی و انسانی، و
تقدیم جان شیرین خویش در این مسیر ملکوتی، درسی دیگر.
بذل
و بخشش جان و مال در مسیر اهل بیت علیهم السلام، به یک فرهنگ تبدیل
گشت. فرهنگی که همگان به آن افتخار می کنند و آرزوی بودن در آن مسیر را دارند. اما
این پایان کلاس انتظار نیست. خدمت عاشقانه به مردم و تلاش برای رفع گرفتاریهای
آنان نیز باید به یک فرهنگ و حرکت عمومی تبدیل می گشت، که این سیل اخیر این فرصت را
فراهم نمود. سیلی که در استانهای گلستان، لرستان و خوزستان و دیگر نقاط کشورمان
به وقوع پیوست، اگر چه، دردآور بود و مصیبتها و سختیهای فراوانی برای هموطنان
عزیزمان به بار آورد، اما در پس این حقیقت تلخ، واقعیتی شیرین رُخ نشان داد و آن
سیلِ مهربانی بود که نه تنها از جای جای کشورمان، بلکه حتی از کشورهای همسایه نیز
این سیل مهربان به راه افتاد و گرد و غبار غم و غصه را از چهره زیبای شهرهای سیل
زده، زدود.
همه زندگیمان را مدیون امام
زمان علیهالسلام هستیم.
برای همین باید تمام روزها و
لحظههایمان بیادش بوده، او را حاضر و ناظر خود بدانیم و برای کسب رضایت آن حضرت
تلاش کنیم.
اما بیایید برای اینکه فراموشش
نکنیم، هرماه با مولایمان قراری بگذاریم،
به نام قرار دوازدهم.
روز دوازدهم هرماهمان را وقف
امام زمان علیهالسلام نموده و برایش کاری کنیم.
در این روز از سویی، یک ماه
گذشته خود را مرور کنیم و ببینیم برای مولایمان چه کردهایم و چه مقدار به یادش
بودهایم.
از سوی دیگر نیز، برای اینکه
ماه پیشِ رویمان رنگ و بوی مهدوی بگیرد، برنامهای بریزیم و با صاحبمان عهدی تازه
ببندیم.
# قرار دوازدهم
آدرس کانال قرار دوازدهم در
پیام رسان های؛ سروش، بله و ایتا:
@gharare12
در آستانه امتحان ظهور قرار گرفته ایم.
اینکه چند روزِ دیگر تا آن روز موعود مانده، نمیدانیم اما بسیار نزدیک است. برای
همین باید خودمان را آماده کنیم، تا بتوانیم به یاری مولایمان بشتابیم و در صف
یاران امام زمان علیه السلام قرار بگیریم. وگرنه خدایی ناکرده.
در این مسیر، شرط اول قدم آن است که
مجنون باشی. مجنون هم که باشی، دلت می خواهد عطرِ نام و یاد محبوبت را همه جا
منتشر کنی!
برای این کار، بیاییم با خودمان یک
قراری بگذاریم؛ قراری به یاد امام دوازدهم، به نام قرارِ دوازدهم.
روز دوازدهم
هرماه را وقف آن عزیز غایب از نظر نموده، و برایش کاری کنیم، خدمتی انجام دهیم،
دلی را شاد نماییم! ببینیم آقا که بیاید چه کاری می خواهد انجام دهد، ما پیش قدم
شویم. باشد که انشاءالله تمام روزها و ساعاتمان وقف ایشان گردد.
به عنوان نمونه، یکی از این کارها را
می توان انجام داد:
- درباره شخصیت امام زمان علیه
السلام مطالعه کنیم و عاشقانه از فضائل آن حضرت و وظایف منتظرانش بگوییم،خواه
در جمع خانواده،دوستان و همکاران، خواه در فضای مجازی،پیامک و.
- روز دوازدهم، به نیت سلامتی
امام زمان علیه السلام نذری پخش کنیم، به نیازمندان صدقه و به عزیزان
هدیه بدهیم و به همنوعان کمک کنیم و.
- روز دوازدهم هیئت خانوادگی،
مهمانی فامیلی و یا یک دورهمی خانوادگی با یاد و دعا برای تعجیل در فرج آن حضرت
برگزار کنیم
- بخشی از درآمد و کار خود را در
روز دوازدهم به امام زمان علیه السلام
اختصاص دهیم،دکتر
باشیم یا راننده، کاسب باشیم یا کارگر و.
- کمک به مظلومان، حمایت مادی و
معنوی از جبهه مقاومت و مبارزه با استکبار به نیابت از امام زمان علیه السلام
- زیارت امامزادگان، قبور شهدا
به نیابت از امام زمان علیه السلام
- و.
یادمان
باشد!
روز قیامت، هرکس
دنباله رو امام خود خواهد بود. اینجا دنبالش نباشیم، آنجا هم نیستیم.
انسان، اشرف مخلوقات است و
جایگاه ویژهای در نظام آفرینش دارد. از اینرو، هرگونه تلاش برای برآوردن نیازهای
او، در پیشگاه خالق هستی، ارزشمند و مشکور است. تا آنجا که از سویی تلاش برا ی رفع
نیازهای او باعث میشود انسان جایگاه ویژهای نزد خداوند متعال پیدا کند. پیامبر
اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: مردم به منزله عیال خداوند مىباشند،
دوست داشتنىترینِ خلق پیش خدا کسى است که به مردم نفع برساند. از سوی دیگر، بیتوجهی
به خدمت به دیگران، آدمی را از دایره مسلملنان خارج میکند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
فرمود: من أصبح لایهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم، یعنی اگر کسی دغدغه خدمت به
مسلمین و رفع گرفتاریها و برآوردن نیازهای آنان را نداشته باشد، نمیتواند خود را
مسلمان بنامد. سعدی شیرین سخن نیز چه زیبا این حدیث شریف را به شعر درآورده که؛ تو
کز محنت دیگران بی غمی، نشاید که نامت نهند آدمی.
در جامعه اسلامیمان، افراد خیر
و نیکوکار فراوانی یافت هستند که دل در گرو خدمت به دیگران داشته و هرکدام به نوعی
در این عرصه تلاش میکنند. از ساخت و وقفِ مسجد، حسینیه، بیمارستان، درمانگاه و
مدرسه گرفته تا وقف سالنهای ورزشی، دانشگاه و مراکز علمی و پژوهشی.
همه این اقدامات، خداپسندانه
است و قابل تحسین و تعظیم، که نشان از روح بلند و دل دریایی نیک اندیشان و واقفان
خیراندیش دارد. تمام کارهایی هم که صورت گرفته، هم ارزشمند است و هم لازم. اما
کافی و تمام کار نیست.
در بین تمام خدمات و کارهای خداپسندانه، جای خالی یک اقدام بسیار لازم و ضروری، مشهود است. و البته بسیار با ارزش که در پیشگاه الهی نیز قطعا پاداش فراوانی خواهد داشت. آن خدمت بزرگ و پرارزش،
یکی از مولفههای قدرت یک
کشور، جمعیت آن است. قوام و دوام هر کشوری هم به جمعیت و مردم آن است. هر چه جمعیت
کشوری جوانتر باشد، نشاط و شادابی، سرزندگی و امید به زندگی نیز به تبع آن بیشتر
میگردد. کشور عزیزمان ایران، اکنون کشوری قدرتمند در سطح منطقه و جهان است، که
هیچ قدرتی توان و جرأت تهدیدش را هم ندارد، امروزه با خطری جدی روبروست. خطری که نه
از بیرون ، بلکه از درون آن را تهدید میکند. آن خطر نیز، چیزی نیست جز کاهش جمعیت
جوان کشور که میبایست این خطر را جدی گرفت و برای آن فکری اساسی نمود.
متاسفانه در برههای از زمان،
فرهنگ غلط فرزند کمتر، زندگی بهتر، ترویج شد و این مساله اکنون به یک بحرانی خطرناک
درآمده که اگر برای آن چارهای اندیشیده نشود، میتواند کشور عزیزمان را به لبه
پرتگاه کهنسالی بکشاند.
کاهش رشد جمعیتی که امروز شاهد
آن هستیم را اگر بخواهیم ریشهیابی کنیم، می توان آن را در سه مساله خلاصه نمود؛
اول؛ باور غلط به فرهنگ تک فرزندی یا خانواده کم جمعیت، دوم؛ بیماریهای مرتبط با
ناباروی و نازایی، سوم، مشکلات اقتصادی و فقر.
حال که ریشه عدم رشد جمعیت در این
سه مساله است، میبایست برای آن کاری کرد. دلسوزان، وطن دوستان و عاشقان این
مرزوبوم، باید برای این مشکلات راه چارهای بیندیشند و نسخهای ارائه دهند.
البته باید دقت نمود که مساله
کاهش میزان جمعیت، مساله و مشکلی برای یک مقطع نیست، مسالهای است که میبایست برای
همیشه مد نظر بوده و برای مقابله با آن برنامه و راهکار ارائه نمود.
در این خصوص
خورشید هر روز صبح، از شرق کشور، از جوار حرم مطهر امام رضا علیه السلام، طلوع میکند و نورش را بر سرمان می تاباند تا هر روز ولی نعمتمان، امام رضا علیه السلام و ریزه خواری درگاهش را به ما یادآوری کند. نوکری و خدمت به آستان مقدس امام رضا علیه السلام، آنقدر بزرگ و ارزشمند است که همه عاشقان و شیفتگانش، منتظر و مشتاق این افتخار بزرگ هستند. خدا را شکر این امکان برای همه مهیاست. همه می توانند خادم این آستان مقدس شوند. اما قبل از آنکه بخواهیم ناممان را در زمره خادمان آن امام مهربان بنویسیم، یادمان باشد که هر زمان و هرجایی که باشیم و هر کاری برای امام رضا علیه السلام انجام بدهیم، آن امام مهربان میبیند، زیر دَین کسی نمی ماند و چندین برابرش را هم جبران می کند. برای همین خادمی آن حضرت، منحصر در حرم آن امام و در مشهد مقدس نیست، بلکه تمام عالم حرم ایشان است. هر جا که باشیم می توانیم خود را در حرمش ببینیم و افتخار خادمیاش را داشته باشیم. برای خادمی حضرتش کافی است بسم الله بگوییم و با اذن حضرتش، دلمان را به پنجره فولاد حرمش گره بزنیم و شروع کنیم. برای اینکار می توان بیاد و نام حضرتش روز هشتم هر ماهمان را وقف امام هشتم علیه السلام کنیم و در آن روز برای آن امام مهربان کاری کنیم. در مسیر خدمت به آستان قدس رضوی نیز، کارهای زیادی می توان انجام داد.
می
توان، غذای روز هشتم هر ماه به عشق و یاد
امام هشتم علیه السلام تهیه و خانواده خود را مهمان غذای حضرت نمود.
اصلا مهمانیهای خانوادگی را در روز هشتم ماه برگزار کنیم، عشقمان را جار بزنیم و
به همه بگوییم که مهمان امام رئوفمان هستند. یا می شود در این روز هیئت و مجلس ذکر
اهل بیت علیهم السلام گرفت و فامیل و اطرافیان را دعوت به مجلس امام
رضا علیه السلام نمود.
روز هشتم هر ماه،
از دشمن، جز عداوت و دشمنی انتظار
دیگری نمی رود. با هزار مکر و حیله، با صدها نقشه و جلوه، پیش می آید تا زهرش را
بریزد و کار را یکسره کند. دشمن است دیگر. ما باید زرنگ باشیم و حواسمان را جمع
کنیم تا فریب تاکتیکهایش را نخوریم. هدفش مشخص است؛ نابودی اسلام و حکومت اسلامی.
برای رسیدن به این هدف، از شیوه های مختلفی استفاده می کند و مدلهای مختلفی را در
هجوم وحشیانه خود به کار می گیرد. در این نبرد خصمانه گاهی عملیات فریب انجام میدهد
تا تمام توجه و التفات را به سمتی بکشاند و آن وقت از سویی دیگر، با چراغ خاموش و
بی سر و صدا، ضربههای مهلک خود را وارد کند و موریانه وار، ستون خیمه های سپاه
مقابلش را درهم کوبد. برای این منظور گاهی با غوغاسالاری و فضاسازی رسانهای چنان
اذهان عمومی را مشغول یک مساله حاشیهای میکند که دیگر کسی متوجه نقشه آنها نمیشود.
در این ایام که فشار اقتصادی دشمنان داخلی
و خارجی و بی تدبیریها و خیانتهای ناخودیها، موجب تلاطم در بازار شده و همه ذهنها
متوجه قیمت سکه و ارز و چه و چه شده است، اتاق فکر دشمن، جشن به پا کرده، چرا که
توانسته با یک «عملیات فریب»، پول، ثروت نجومی، حتی شکم و سیب زمینی و گوجه فرنگی را دغدغه و مساله نخست
کند، تا بی سر و صدا با نفوذیهایش، به سراغ امور مهمتر برود.
دشمنان خوب میدانند این ملت تنها با
گرانی سکه و ارز و چند قلم کالا، از پا نمیافتد. آنچه میتواند یک ملت را زمینگیر
کرده و به نابودی و سقوط بکشاند، از بین بردن زیرساختهای آنان است. زیرساختهایی
از جنس حیا و غیرت. انگار آنها آموزههای دینی ما را بهتر از ما خواندهاند تا
بتوانند با مهندسی مع دین و جامعه دینی ما را هدف حملات خود قرار دهند. مگر نه
اینکه مولایمان امام حسین علیه السلام، به ما هشدار دادند و فرمودند: لا
حَیاءَ لِمَن لادِینَ لَهُ؛ آنکه دین ندارد، حیاء هم ندارد. کسانی هم که دین
نداشته باشند، دیگر راه احتکار، گران فروشی، ی و خیانت برایشان هموار می
شود و معلوم است که حتی به یکدیگر هم رحم نمی کنند و برای رسیدن به سود بیشتر، دست
به هر کاری می زنند. آنها که دستشان می رسد، اختلاس و احتکارهای آنچنانی می کنند و
آنها که نتوانند به بهانه احتمال گران شدن و یا نایاب شدن برخی محصولات، دست به احتکار
مایحتاج از مواد غذایی گرفته تا لوازم زندگی می زنند.
آدمی زاد در همه حال به آرامش نیازمند است و در هنگامه سختی ها نیازمندتر. در این هنگام اگر آرامش باشد، تحمل ناگواریها آسانتر، مدیریت بحران باموفقیت بیشتر و کنترل خود و اطرافیان در مقابل ناخوشیها بسیار بهتر صورت خواهد گرفت.
یکی از زمان هایی که به دست آوردن آرامش و حفظ آن کمک شایان و قابل توجهی به انسان و اطرافیانش می کند، زمان بیماری است. وقتی جسم بیمار شده و قوای آن تحت تاثیر بیماری تحلیل می روند، داشتن طمأنینه و آرامش می تواند این دوران را پشت سر بگذارد و سلامت خود را بهتر و زودتر به دست آورد. البته دستیابی به آرامش برای اطرافیان بیمار نیز نقش بسیار مهمی در مدیریت درمان و معالجه بیمار دارد. وقتی بستگان بیمار بتوانند بر اضطراب و نگرانی خویش غلبه کنند، سختی های پرستاری و مراقبت از بیمار را با آرامش و به راحتی پذیرا باشند، طبعا خیلی بهتر می توانند بیمار را دلداری داده و روحیه او را تقویت نمایند. از این رو می بایست برای برای رساندن بیمار و اطرافیانش به ساحل آرامش گامی مهم و اساسی برداشت چرا که این کار، اقدامی لازم، مهم و بسیار پرارزش و خداپسندانه خواهد بود.
یکی از مکان هایی که در رسیدن و به دست آوردن به آرامش کمک قابل توجهی به انسان کرده و نیرویی تازه به او می بخشد، بقاع متبرکه امامزادگان و اولیاء الهی هستند. چرا که سرمنشاء آرامش خداوند متعال است و فقط با یاد اوست که انسان به آرامش می رسد و این بندگان صالح خدا، که غرق در یاد خدا و جانشان سرشار از آرامش الهی بوده، حلقه های اتصال زمین به آسمانند و اینچنین هرکس به آنها پناه میبرد، با آنها نشست و برخاست می نماید، از عطر وجود آنها بهره مند شده و جانش به یاد خدا و آرامش الهی معطر می گردد.
با این بیان، می بایست تمام توصیه ها و سفارش های رسول خاتم صلی الله علیه وآله را با دل وجان شنید و برای امتثال اوامرش لحظه ای درنگ ننمود. یکی از توصیه های آن حضرت، زیارت خود، فرزندان و نوادگانشان بوده و تا آنجا برای آن حضرت اهمیت داشته که فرمود: مَنْ زارَنی اَوْ زارَ اَحَداً مِنْ ذُرِّیَّتی، زُرْتُهُ یومَ الْقِیامَةِ فَاَنْقَذْتُهُ مِنْ اَهْوالِها؛[3] كسى كه من یا یكى از ذریه ام را زیارت كند روز قیامت به زیارت او میآیم و او را از هول و وحشتهاى آن روز مىرهانم.
آری، زیارت امامزادگان که ذریه های رسول خدایند، آنقدر برای پیامبرمان اهمیت دارد كه خودپیامبران وانبیاء الهی، چنان در عشق پروردگار غرق بودند که غیر از او را نمی دیدند و غیر از خواست او خواهش دیگری نداشتند. خدوند مهربان نیز به آنها عشق ورزیده و آنها را به عنوان جانشینان خود برگزیده و مورد عنایت و محبت خاص خود قرار داده است. خداوند متعال آنقدر دوستشان دارد که آثار و نشانههای آنان را نیز، محترم شمرده و برای آن ارزش قائل است.
صندوقی که حضرت موسی علیه السلام، پس از تولد در آن قرار گرفت و به رود نیل انداخته شد نمونه ای از آن است. پروردگار عالم این صندوق را در نظر مردم چنان رفعتی بخشید که وقتی طالوت به فرماندهی لشگر توحید منصوب شد، قرآن کریم علامت و نشانهی شایستگی حكمفرمائی او را آوردن صندوقی بیان میدارد كه از قداست خاصی نزد بنی اسرائیل برخوردار بوده و به آن تبرك میجستند.[1] و اینگونه لیاقت فرماندهی طالوت که چوپانی فقیر بود و بسیاری از مردم با فرماندهی او مخالف بودند، به یُمن آن صندوق برای همگان ثابت شد و دلهایشان نسبت به این انتصاب آرام گردید. و اینچنین قرآن کریم آن صندوق را محترم و مایه آرامش الهی دانسته است.
پیراهن حضرت یوسف علیه السلام نیز قصه دیگری از این عنایت و محبت ویژه خداست. آنجا که پیراهنش را برای پدرش می فرستد و حضرت یعقوب علیه السلام که خود از انبیاء الهی بود با تبرک جستن به آن شفا گرفته و بینایی خود را به دست می آورد.[2]
آری خداوند متعال اینگونه پیامبران و فرستادگانش را عزیز و محترم می شمارد. البته مقام پیامبران یکسان نیست و خداوند بعضی را بر بعضی دیگر برتری داده است. «وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ»[3] مقام و منزلت هر کدام هم که بالاتر باشد، ارزشمندی آثار و نشانه هایش نیز بالاتر خواهد بود.
در میان تمام پیامبران الهی، پیامبر اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله، بهترین و برترین پیامبر الهی بوده و اگر ایشان نمی بود اصلا خداوند متعال زمین و آسمانی را خلق نمی کرد[4]. حال که اینگونه است نشانه ها و آثار آن حضرت از تمام آثار انبیاء پیشین برتر و ارزشمندتر است. مخصوصا اینکه این آثار گرانبها بازتاب و پرتوی از خورشید درخشان همان کوثری باشند که خداوند متعال نوید آن را به پیامبرش داده باشد.
پیاده روی اربعین، تجلی عشق و عاطفه است. مهربانی و عطوفت است که آنجا موج می زند. در مسیر رسیدن به کربلا، عشق است که قدم ها را به حرکت وا میدارد. شور حسینی است که به بدن ها و گام های خسته جان می بخشیده، قلوب عاشقان را محبت مولایمان حسین طراوت می دهد. روزها و مسیرهای پیاده روی اربعین، لحظه لحظه اش، عشق و دلدادگی است. وقتی در آن مسیر پا میگذاری انگار حیاتی دوباره یافتهای. آنجا تازه معنی این حدیث را می فهمی که پیامبر عزیزمان صلی الله علیه وآله فرمود: اِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ علیه السّلام حَرارَةً فى قُلُوبِ الْمُؤمنینَ لا تَبْرَدُ اَبَداً؛ براى شهادت حسین علیه السلام ، حرارت و گرمایى در دلهاى مؤمنان است كه هرگز سرد و خاموش نمى شود. صحنه عجیبی است. رنگ، زبان و نژادها مختلف و متفاوت، اما همه همدل و همنوا، یک صدا ندا می دهند: لبیک یا حسین. آنجاست که انگشت حیرت بر دهان می گیری و با خود می گویی این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست! اصلا عشق به او فراتر از مرزها و جغرافیاست. حتی فراتر از دین و مذهب. عشق حسین همه را پای پیاده تا کربلایش می کشاند. جاذبه محبت اربابمان تمام عادات و قوانین مادی را به هم ریخته و برهمه دلها حکمفرمایی می کند. اگر تمام عالم جمع شوند و تمام داراییشان را خرج کنند نمی توانند اینچنین عاشقانی را گردهم جمع کنند. اما مولایمان حسین علیه السلام را بنگرید که با دلها چه کرده است که واله و شیدا، نه سرما می شناسند و نه گرما. نه خستگی برایشان معنا دارد و نه بی خوابی.
از زاویه ای دیگر نیز اگر به همایش عظیم پیاده روی اربعین می نگریم در می یابیم که این حرکت با ظهور امام زمان علیه السلام بی ارتباط نیست. مگر نه اینکه وقتی مولایمان ظهور می نمایند خود را به نام حسین ابن علی علیهماالسلام معرفی می نمایند. و لازمه این کار نیز آن است که جهانیان حسین علیه السلام را بشناسند و برای معرفی امام حسین علیه السلام چه زمانی بهتر از اربعین که از سراسر جهان عاشقان را به سوی خود جذب می کند.
از این رو، این فرصت بی نظیر را می بایست مغتنم شمرد و تا آنجا که می توان کمر خدمت برای برگزاری باشکوه تر این فرهنگ بست. در این میان که هر کسی و هر طیفی عاشقانه آنچه که در کف دارد را تقدیم زائران مولایش می کند، واقفان سلامت نیز می توانند در راه اعتلای فرهنگ عاشورا و اربعین گامی مهم و اساسی بردارند.
برای این کار می توان
درباره این سایت